پويان |
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
03/01/2005 - 04/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
04/01/2006 - 05/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
05/01/2007 - 06/01/2007
06/01/2007 - 07/01/2007
09/01/2007 - 10/01/2007
01/01/2008 - 02/01/2008
02/01/2009 - 03/01/2009
03/01/2009 - 04/01/2009
05/01/2009 - 06/01/2009
07/01/2009 - 08/01/2009
04/01/2010 - 05/01/2010
06/01/2010 - 07/01/2010
07/01/2010 - 08/01/2010
09/01/2010 - 10/01/2010
01/01/2011 - 02/01/2011
03/01/2011 - 04/01/2011
04/01/2011 - 05/01/2011
05/01/2011 - 06/01/2011
11/01/2011 - 12/01/2011
04/01/2012 - 05/01/2012
05/01/2012 - 06/01/2012
06/01/2012 - 07/01/2012
11/01/2014 - 12/01/2014
|
Tuesday, April 17, 2012
٭
........................................................................................نویسنده کتاب رگ تاک (ص. ۶۶) چون شاهروخ مسکوب (۱) خبر می دهد که حافظ با اندیشه زرتشتی بیگانه نبوده است: واقعیت اینست که چنین کردهاند، امّا درست همین «اظهار عقیده» نیز مورد توجه خاص «تحریفگران» بوده است. آنجا که توانستهاند آن را نابود ساختهاند و آنجا که نتوانستهاند، با جعل مطالبى مبنى بر مسلمانى آنان، چهرهاى مخدوش و دوگانه پرداختهاند. مثلاً دیدیم که عطار نیشابورى به روشنی خود را «گبر قدیم نامسلمان» دانسته و یا حافظ نیز تردیدى در این باره بجا نگذارده است: مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ / چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد و یا: گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است / گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند و یا: به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید / که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها و یا: از آستان پیر مغان سر چرا کشیم / دولت در آن سرا و گشایش در آن در است و یا: ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم / شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود... بباغ، تاٰزه کن آیین دین زرتشتى / کنون که لاله برافروخت آتش نمرود بباغ، تاٰزه کن آیین دین زردشتی / کنون که لاله برافروخت آتش نمرود و یا: باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور / با خاک کوی دوست برابر نمی کنم «پیر مغان» حکایت معقول مىکند / معذورم ار محال تو باور نمىکنم و یا: حافظ! جناب «پیر مغان» جاى دولت است / من ترک خاکبوسى این در نمىکنم و باز هم: آنروز بر دلم در معنى گشوده شد / کز ساکنان درگه پیر مغان شدم از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید / ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم و بالاخره: بر دلم گرد ستمهاست، خدا را مپسند / که مکدر شود آینه ء مهر آیینم Labels: حافظ 7:40 PM پويان
Comments:
Post a Comment
|