-->
پويان




Tuesday, March 15, 2011

٭
به یاد امید

ایرج میرزا

طرب افسرده کند دل چو ز حد در گذرد
آب حیوان بکشد نیز چو از در گذرد
من از این زندگی یک نهج آزرده شدم
گر چه قند است نخواهم که مکرر گذرد
آه از آن روز که بی کسب هنر شام شود
وای از آن شام که بی باده و ساغر گذرد
لحظه‌ای بیش نبود آنچه ز عمر تو گذشت
آنچه باقیست به یک لحظه‌ی دیگر گذرد
عاقبت زیر دو خط جمع شود از بد و نیک
آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد

زلفته با شنه هر وقته که همسر مکنی - پلک چشم موره از خون دلم تر مکنی । دلومه پاک موبوری وقتی تو خودته مسزی - تو مسلمون بچه آخر موره کافر مکنی . خوندوم وترجبه کردم مو به سالای قیدیم - حرف هائی که تو حالادری از بر مکنی . تو میگی جونته بده مو مودومت هیچ نوموگم - تو بری یک دو تا ماچ ماره مکدر مکنی؟

خشكيد و كوير لوت شد دريامان
امروز بد و از آن بتر فردامان
زين تيره دل ديو سفت مشتي شمر
چون آخرت يزيد شد دنيامان

مهدی اخوان ثالث







........................................................................................

Comments: Post a Comment