٭
داستان مولا علي
داستان مولا علي که شبي مهمان عمر بود و عمر که شنيده بود علي نماز صبحي را بي غسل جنابت نمي خواند، پس از شام او را به پشت بام فرستاد تا بخوابد و نردبان را برداشت. سحرگاه علي صدا زد اي عمر نربان را بياور که بايد غسل کنم. گفت با کي بوده اي مگر؟ علي گفت خواهرت نيمه شب آمد سراغم.
7:04 AM
پويان